- بی درنگ
- بلافاصله، بی تامل، فورا، فوری، الساعه
معنی بی درنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- بی درنگ
- بدون تاخیر و تامل، بی دیرکرد، فوراً
- بی درنگ ((دَ رَ))
- بی تأمل، فوراً
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکرماتیک
بی توقف، بشتاب، بسرعت
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
Colorless
бесцветный
farblos
безбарвний
bezbarwny
sem cor
privo di colore
sin color
incolore
kleurloos
tanpa warna
عادم اللّون
रंगहीन
חסר צבע
bila rangi
বর্ণহীন
بے رنگ
آدیاباتیک
بی تاخیر، فوراً، بدون وقفه
بی درنگ بی تاخیر فورا بدون وقفه. توضیح این ترکیب عربی فارسی فصیح نیست
بی ادب
طراوت، رونق، زیب و فر